محل تبلیغات شما
در مفاتیح نوشته شده است.شخصی به نام حاج محمد علی فشندی انسان بسیار صالحی بود.ایشان می گوید:یک سال حرکت کردیم و مهدی پرس:


داستان توسل حاج محمد علی فشندی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
معمولاً این داستان در کتابهای معتبر و در مفاتیح نوشته شده است.شخصی به نام حاج محمد علی فشندی انسان بسیار صالحی بود.ایشان می گوید:یک سال حرکت کردیم و به سمت مکه رفتیم، حجاج شب هشتم ذی الحجه به عرفات می روند،اما ما یک شب زودتر رفتیم.شب وقتی می خواستیم بخوابیم کسی هم نبود،پلیس(عربها به پلیس شُرطه می گویند)نزد من آمد و به عربی با من صحبت کرد که مراقب باش نیاید و وسایل تو را ببرد،اگر وسایلت گُم شد مقصر خودت هستی.من گفتم:عیبی ندارد من امشب تا صبح بیدار می مانم.همان گونه که در اضطراب و نگرانی به سر می بردم دیدم درب خیمۀ ما صدای پا می آید و در همان حال سیّدی که شال سبز بر سر خود بسته وارد شد.من هنوز اضطراب داشتم اما ایشان به من سلام کردند و فرمودند:حاج محمد علی سلام علیکم.با همین سلام آرامش خاصی به من دست داد.بعد ایشان داخل خیمه شدند و چند نفری که همراه ایشان بودند بیرون ایستادند.بعد فرمودند:حاج محمد علی خوشا به حالت!سؤال کردم برای چه؟ایشان جواب دادند:بخاطر این که مانند امشبی جدم امام حسین(علیه السلام)به این صحرا آمده و عبادت خداوند را انجام داده است.تو هم همین کار را انجام بده.گفتم چکار باید انجام دهم؟ایشان جواب دادند:غسل کنید و دو رکعت نماز بخوانید.من غسل کردم و دو رکعت نماز با چند سوره توحید که ایشان فرموده بودند خواندم.بعد ایشان دعایی خواندند که من هیچگاه دعایی به این زیبایی و خوش تلاوتی نشنیده بودم.می خواستم دعا را حفظ کنم اما فرمودند:این دعا مخصوص معصوم است و در خاطر شما نمی ماند(معمولاً کسانی که خدمت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)می رسند متوجه نمی شوند و نمی دانند که چگونه خدمت حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)رسیده اند وقتی می فهمند که دیگر کار از کار گذشته است و آقایی در کار نیست)بعد فرمودند:چه چیز برای خوردن دارید؟گفتم:آقا ما از ایران مقداری ماست آورده ایم و اینها از زائران است.حضرت فرمودند:اشکال ندارد ما سهم خود را بیشتر برنمی داریم بعد چند لقمه نان با ماست خوردند بعد فرمودند:حاج محمد علی این صد ریال را بگیر و یک حج یا یک عمره برای پدر من انجام بده.بنده هم گفتم چشم،بعد سؤال کردم اسم پدر شما چیست؟حضرت جواب دادند:اسم پدرم سید حسن است.بعد سؤال کردم اسم خودتان چیست؟فرمودند:نام من سیّد مهدی است.از ایشان سؤال کردم آیا می شود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)را دید؟و اگر هستند الان کجا هستند؟ایشان جواب دادند:بله،ایشان الان در خیمه هستند.حاج محمد علی می گویند:با این که این همه مسائل را می دیدم اما طوری تصرف شده بودم که متوجه کلمات امام نمی شدم.بعد گفتم:آیا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)در عرفات حضور دارند؟ایشان جواب دادند:بله حضور دارند.باز گفتم:جای ایشان کجاست؟جواب دادند:کنار جبل الرحمت هستند(جبل الرحمت یک کوه تک در وسط عرفات است).گفتم:آیا مردم ایشان را می بینند؟جواب دادند:بله می بینند اما ایشان را نمی شناسند.گفتم:آیا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)به چادرها هم سر می زنند؟جواب دادند:بله به چادرها سر می زنند، اتفاقاً فردا شب در چادر شما روضۀ عمویم عباس و اباالفضل(علیهم السلام)خوانده می شود و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)هم در آن روضه حضور دارند(گفتگو بسیار مفصل بود)بعد امام خداحافظی کردند و من هم ایشان را در بغل گرفتم و بوسیدم وقتی می خواستم سمت راست ایشان را ببوسم دیدم یک خال هاشمی سمت راست ایشان است.بعد از بنده خداحافظی کردند و رفتند.بعد من به خودم آمدم و گفتم:احتمالاً این آقای سیّد با خال هاشمی حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)بود.با سرعت به بیرون آمدم و دیدم اثری از حضرت نیست.بلند بلند شروع به گریه کردن کردم، پلیسی آمد و گفت:برای چه گریه می کنید؟آیا شما را غارت کرده؟گفتم:خیر،کم کم به خود آمدم و گفتم به یار رسیدیم و نشناختیم.ایشان فرمودند:من سید مهدی فرزند سید حسن هستم و نام مرا می دانست دیگر یقین کردم که ایشان حضرت صاحب الامر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)بوده اند.بعد کاروانها آمدند و در عرفات جمع شدند،من یادم رفت به کاروان بگویم امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)فرمودند:امشب روضه عمویم اباالفضل(علیه السلام)خوانده می شود و به این چادر می آیند.در بین سخنرانی ها و روضه ها،روضۀ اباالفضل(علیه السلام)خوانده شد یادم آمد که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)فرمودند:در خیمه شما روضۀ عمویم عباس خوانده می شود و من در آنجا حضور پیدا می کنم.هر چه در خیمه نگاه کردم شخصی با مشخصات امام که دیشب دیده بودم پیدا نکردم.ناخودآگاه بیرون دویدم و دیدم که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)بیرون خیمه سر بر چادر گذاشته اند، به روضه گوش می دهند و گریه می کنند.می خواستم فریاد بزنم ای حاجیان بیائید امام زمان
(عجل الله تعالی فرجه الشریف)درب خیمه شما به روضه گوش می دهند و گریه می کنند.حضرت اشاره کردند که چیزی نگوئید.حالتی به من دست داد که اصلاً نمی توانستم حرف بزنم و تا وقتی روضه خوانده می شد من به چهرۀ دلربای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)نگاه می کردم.
منظور این است که بالاخره راهی برای زیارت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)وجود دارد که ممکن است بعضی افراد به آن دست پیدا کنند.کسانی مانند علی بن مهزیار که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)را بشناسند و ایشان را چند بار ملاقات کنند کم هستند.

http://mahdi.cc

بسم رب الزهراء (سلام الله علیها) من خدایم که همه کوی مرا می جویند همه ذرات فلک حمد مرا می گویند من

پیش‌بینی آیت‌الله مولوی قندهاری از فتنه‌های آینده انقلاب شش ماه آخر عمر آیت‌الله مولوی قندهاری بود؛

قالَ الباقر علیه السلام إنَّ جَمیعَ دَوابِّ الاْرْضِ لَتُصَلّی عَلى طالِبِ الْعِلْمِ حَتّى الْحیتانِ

ایشان ,امام ,تعالی ,الله ,الشریف ,فرجه ,عجل الله ,فرجه الشریف ,الله تعالی ,تعالی فرجه ,امام زمان ,علیه السلام خوانده ,فرجه الشریف فرمودند ,انسان بسیار صالحی ,فشندی انسان بسیار

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ذوالفقار علی همه چی در هم اینجا کسی‌ست پنهان